پسر گل مامان

سونوگرافی

سلام نی نی گل مامان امروز با بابایی و مامان بزرگ گل، رفتیم خونه خاله می می که اسباب کشی کرده بود کمک کنیم،از ظهر آنجا بودیم و یه کم کمک کردیم،بابایی که از موهای سرش تا نوک انگشتهای پاش خاکی شده بود آخه میدونی بابایی خیلی حساسه روی لباس هاش که اصلا کثیف نشه،خدایی هم خیلی از لباسهاش خوب نگهداری میکنه..... شب قرار بود برم سونوگرافی پیش یه آقای دکتر مهربون دیگه....خانم منشی دوست خاله گلی هست و قرار بود مطب خلوت شد زنگ بزنه ما بریم که زیاد معطل نشیم....خداروشکر جواب سونو هم خوب بود گلم....   ما ساعت 10:30 رفتیم اما ساعت 11:45 نوبت ما شد گلم،بابایی هم کتابش رو آورده بود و داشت ...
16 آذر 1391

آلودگی هوا

نی نی گلم سلام    امروز رفتم آزمایشگاه ، هوا خیلی آلوده بود ، کلی سرفه کردم تا رفتم و اومدم گلم .... توی آزمایشگاه یه نی نی بود که ازش نمونه گرفته بودن،طفلی دردش اومده بود و داشت کلی اشک میریخت دلم براش غش رفت و دلم برای تو تنگ شد،اما خدارو شکر که تو جای اون نبودی وگرنه من کلی غصه میخوردم....      خب الان خیلی خسته ام برم یه چرتی بزنم تا سردرد نگرفتم گلم...دوستت دارم عسل مامان... ...
13 آذر 1391

آزمایشگاه

  سلام نی نی گل مامان    من فردا صبح میخوام برم آزمایشگاه اولین آزمایشم رو بدهم، نگران نباش گلم من نمیترسم.   بعضی وقتها فک میکنم چقدر زندگی رو زمین سخته، همش باید کار کنی و آخرشم هیچی برای تفریح و گردش و حتی خرج خونه نمی ماند، بعد به خودم میگم آخه چرا تورو بیارم به این دنیا که تو هم این سختی هارو بکشی؟؟؟ اما بعدش فکر میکنم که آخه مگه من میتونم بدون تو زندگی کنم؟؟؟ این هم از خودخواهی مامانی ،  امیدوارم منو بخاطر این کارم ببخشی گلم ...آخه میخوام خانوادمون بزرگ بشه...     دوستت دارم نی نی گلم شبت بخیر ...
13 آذر 1391

ملاقات با دکتر

سلام نی نی گل مامان امروز رفتم پیش آقای دکتر مهربون، بهم کلی سونوگرافی و آزمایش داد که انجام بدهم و اگر همه چی خوب باشه اقدام کنم که شما بیای توی دلم....خیلی دلم برات تنگ شده مامانی   ایشالا بابایی هم راضی بشه که شما زودی بیای توی دلم.... نمیدونم از دست این بابایی چی کار کنم آخه؟ دوستت دارم عزیزدل مامان ...
11 آذر 1391
1